کد مطلب:211101 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:124

طبابت امیرالمؤمنین
عده ای از اصحاب گفتند نزد امیرالمؤمنین بودیم كه صدای هیاهوئی بلند شد یك زن فریاد می زد یا غیاث المستغیثین الیك توجهت و بولیك توسلت فبیض وجهی و فرج عن كربتی

فریاد می كرد ای فریادرس دادخواهان بداد من برس به ولی تو توسل جستم مرا روسفید كن و این كربت و تهمت را از من بزدای - عمار گفت دویدم بیرون خانه دیدم یك زنی سوار است و هزار سوار هم اطراف او را گرفته اند با شمشیرهای برهنه یك دسته علیه او و یك دسته له او مردم كوفی هم جمعی انبوه اطراف آنها را گرفته كه چه چیز است؟!

حضرت فرمود به مسجد برویم همه رفتند مسجد مردم هم پست و بلند مسجد را گرفتند امیرالمؤمنین علیه السلام بالای منبر ایستاد و فرمود سلونی ما بدالكم یا اهل الشام هر چه دلتان می خواهد از من بپرسید تا برای شما ظاهر سازم و مكشوف نمایم و به شما نشان دهم یك شیخ پیرمردی برخاست گفت یا امیرالمؤمنین این جاریه دختر من است كه به شما پناه آورده پادشاهان عرب او را خواستگاری كردند و من حاضر نمی شدم و اكنون یك سرشكستگی برای من رخ داده زیرا او را آزاده كرده ام و اكنون می بینم حامله شده است این ننگ از دامن من برطرف كن این هزار شمشیر زن برای رفع ننگ و دفاع از خود برخاسته اند.



[ صفحه 289]



امیرالمؤمنین روی سخن به جاریه خطاب فرمود تو چه می گوئی - آن دختر گفت یا امیرالمؤمنین آیا آزادی درست است مرا آزاد نموده اما حامله بودن به خدائی كه مرا آفریده من خیانتی نكردم و تسلیم مردی نشده ام!! همه در حیرت ماندند.

امام علیه السلام بالای منبر رفت پس از خطبه كوتاهی مبنی بر حمد و سپاسگزاری زنی را كه قابله معروف كوفه و به نام لبناء بود احضار فرمود - فرمود زود یك پرده و خیمه ی سراپا كن كه جز تو كسی نباشد آن زن را معاینه كن آن قابله در خیمه دختر را معاینه كرد گفت این عاتق حامله است!

حضرت امیر علیه السلام قانع نشد فرمود یك مقدار یخ یا برف تهیه كنید و گفتند در دسترس نیست به قدرت ولایت مطلقه فراهم شد فرمود دختر را بیرون مسجد ببر و خیمه سراپا كن طشتی بگذار و این برف را در آن طشت بریزید دختر روی آن بنشیند چون چنین كردند یك علقه به شكل كرم و جانوری كه 750 درهم وزن داشت از مخرج بیرون آمد آن گاه به پدر و خواجه آن دختر فرمود این دختر را بگیر و مزاحم او نباش به خدا سوگند زناكار نبوده چون در آب رفته علقه و كرمی در رحم او راه یافته در این مدت نشو و نما نموده بزرگ شده گمان كردند حامله است و این علقه بیش از بیست سال است در دل او می باشد كه اكنون به جاذبه برف خارج شد [1] .

این بود یك سبكی از معالجه و مداوای امیرالمؤمنین علی علیه السلام

یك طریق دیگر از معالجه آن حضرت را كه یافعی نقل كرده می آوریم.

در بازار بصره در خدمت علی ابن ابیطالب بودیم كه دیدم یك حلقه بزرگی از مردم اطراف كسی را گرفته اند و مردم همه به مركز آن دایره گردن می كشند آنجا را ببینند رفتیم گفتیم چه خبر است دیدیم یك كرسی گذاشته اند و جوانی با لباس تمیز و زیبا روی كرسی نشسته بسیار متین و باوقار و مردم اطراف او را گرفته اند و یك نفر هم آب می دهد او طبیبی بود كه به مردم مریض نگاه می كرد و معالجه می نمود و برای هر كس به مقتضای مزاجش معالجه می كرد.

حضرت علی علیه السلام پیش رفت و فرمود السلام علیك ایها الطبیب و رحمة الله و بركاته هل عندك شئی من ادویة الذنوب؟



[ صفحه 290]



فرمود ای طبیب آیا داروئی برای درد گناه داری - او مدتی سر به زیر افكند و جوابی نداد باز امام علیه السلام همان سؤال را تا سه بار تكرار فرمود آنگاه طبیب سرش را بلند كرد و جواب سلام داد و گفت تو دوای گناهان را می شناسی بارك الله بر تو فرمود آری می شناسم گفت وصف كن ببینم.


[1] بحارالانوار ص 525 ج 14.